پیرامون مسائل گرهی
سازماندهی توده ای و حزبی طبقه کارگر
(١)
هيئت دائر دفتر سياسى حزب

پیروزی کارگر و کمونیسم در جدال بر سر سرنگونی رژیم اسلامی و استقرار نظامی متضمن آزادی٬ برابری و رفاه همگان٬ یک جمهوری سوسیالیستی٬ در گرو قدرت و تشکل حزبی و توده ای طبقه کارگر است. این میزگرد در چند شماره به مباحث سیاسی و پراتیکی این معضل حیاتی اختصاص داده شده است.

یک دنیای بهتر: بگذارید از این نکته شروع کنیم. اهمیت قضیه در چیست؟ مگر بدون قدرت و تشکل حزبی و توده ای طبقه کارگر و رهبری کمونیستی در اعتراضات جاری سرنگونی رژیم اسلامی ممکن نیست؟ مساله سرنگونی انقلابی رژیم اسلامی و استقرار حکومت کارگری در گرو چه فاکتورهایی است؟ فراخوان عمومی حزب در این زمینه چیست؟

علی جوادی: رژیم جمهوری اسلامی میتواند در پس پروسه های مختلف در جامعه سرنگون شود. میتواند زیر فشار مردم فروبپاشد. میتواند در پس اعتراضات توده های مردم در شهرهای مختلف دچار چندپارگی٬ انشقاق٬ فلج و سقوط شود. میتواند در یک رو در رویی نظامی و جنگ سقوط کند. میتواند با اوج گیری مبارزات فعلی و جنبش سرنگونی و شکل گیری شورشها و قیامهای شهری درهم کوبیده و سرنگون شود. و بالاخره میتواند در پس یک انقلاب کارگری و قیام کارگری سرنگون شود. هر کدام از این پروسه ها محتمل است. هر کدام از این پروسه ها میتواند به سرنگونی رژیم اسلامی منجر شود. تحقق و شکلگیری هر کدام اما دارای ملزومات و شرایط متفاوتی است. نتایج متفاوتی را هم ببار خواهد آورد. نیروهای متفاوتی را هم به قدرت نزدیک خواهد کرد.

آنچه مسلم است رژیم اسلامی به زبان خوش تسلیم اراده مردم آزادیخواه نخواهد شد. بطور "مسالمت آمیز" کنار نخواهد رفت. این رژیم را نهایتا باید با زور و قهر انقلابی توده های مردم بپاخواسته و با در هم شکستن دستگاه سرکوب اش بزیر کشید. راه دیگری نیست .

به این اعتبار پاسخ به بخش اول سئوال شما یک مثبت مشروط است. سرنگونی رژیم اسلامی الزاما منوط به قدرت گیری و ایفای نقش تعیین کننده و حیاتی طبقه کارگر در تحولات حاضر نیست. پروسه های متفاوتی ممکن اند. سناریوهای مختلفی محتملند. نیروهای اجتماعی هر کدام از این پروسه ها و نقشی که ایفا میکنند٬ الزاما یکی نیست. اما در هر صورت قدرتگیری طبقه کارگر و حضورش بطور جدی بمثابه نیرویی در جدال برسر سرنوشت قدرت سیاسی یک فاکتور تعیین کنند و غیر قابل انکار است .

اما ما نسبت به این پروسه های مختلف بی تفاوت نیستیم. جانبداریم. مطلوب ما سرنگونی رژیم اسلامی در پس یک انقلاب و قیام کارگری است. این بهترین حالت٬ سازمانیافته ترین٬ کم مشقت ترین و رادیکال ترین شکل سرنگونی رژیم اسلامی و پایان دادن به اوضاع استبدادی و فلاکتبار حاکم بر جامعه است. ما تلاش میکنیم که جنبش سرنگونی طلبانه حاضر در جامعه همزمان هم با رژیم جمهوری اسلامی و هم با نظام استثمار گرایانه سرمایه داری تعیین تکلیف کند. از این رو تلاش میکنیم در صف مقدم جنبش سرنگونی طلبانه توده های مردم قرار گیریم. میکوشیم نیروی رهبری کننده و ملزومات اجتماعی و سیاسی و سازمانی آن را فراهم کنیم.

انجام انقلاب کارگری اما نیازمند سازمان دادن٬ قدرت گیری و ایفای نقش تعیین کننده کارگر و کمونیسم در تحولات جامعه بر سر قدرت سیاسی است. نیازمند سازمان دادن قدرت حزبی و توده ای طبقه کارگر است. نیازمند قرار گرفتن کارگر و کمونیسم در راس جدال بر سر قدرت سیاسی است. نیازمند قطبی شدن جامعه به نفع آلترناتیو کمونیستی و کارگری است. نیازمند گرد آمدن بخشهای قابل ملاحظه ای از مردم معترض به دور "نه" ما در مبارزه برای سرنگونی رژیم اسلامی است. نیازمند مقبولیت آلترناتیو سوسیالیستی کارگر و کمونیسم٬ حکومت کارگری و جمهوری سوسیالیستی٬ در جامعه است. تاکید ما بر تحکیم و قوام دادن به تشکلات حزبی و توده ای کارگر چه در محیط کار و چه در محیط زیست از این روست.
 
از نقطه نظر ما خوشبختی و سعادت همگان در جامعه در گرو نقش و جایگاهی است که کارگر و کمونیسم در این تحولات ایفا خواهند کرد. آینده را از پیش رقم نزده اند. تحولات آتی هم میتواند منجر به سرنگونی رژیم و یک تحول دست راستی در جامعه شود. در آن صورت بار دیگر جریانات راست ارتجاعی٬ این بار ترکیبی از جریانات ملی – اسلامی و شاخه های مختلف ناسیونالیسم محافظه کار پرو غربی قدرت را در دست خواهند گرفت و بار دیگر فقر و فلاکت و استبداد و نوعی از نابرابری و استثمار را بر مردم تحمیل خواهند کرد. و یا میتواند منجر به پیروزی کمونیسم در این تحولات شود. یعنی اینکه کارگر و کمونیسم در راس اعتراضات جاری ماشین دولتی رژیم اسلامی و سرمایه را در هم شکسته و نظامی متضمن آزادی٬ برابری٬ رفاه و سعادت همگان را شکل داده و مستقر کنند. این دو آلترناتیو پیشاروی جامعه است. اما تحولات جامعه بسته به توان و قدرت هر کدام از قطبهای سیاسی جامعه میتواند اشکال پیچیده تر و کشداری بخود بگیرد و تا شکل گیری یک تعادل پایدار در جامعه مسیری پر پیچ و خم را طی کند.
 
فراخوان ما به کارگران و تمام کمونیستها در جامعه این است که باید برای نبردهای بزرگ در جامعه آماده شد. شکل دادن به تشکلات توده ای و حزبی طبقه کارگر یک حلقه گرهی در اوضاع کنونی است. کمونیسم و کارگر باید در پیشاپیش مبارزه برای سرنگونی رژیم اسلامی قرار گیرد. این شرط لازم است. اما در مبارزه بر سر قدرت سیاسی باید آماده ترین و سازمانیافته ترین نیرو باشد. باید نیروی رهبری کننده باشد. آینده جامعه در گرو نقش و انتخابی است که ما امروز میکنیم .

یک دنیای بهتر: به این مساله باید جواب داد: چگونه در شرایطی که یک رکن اصلی دیکتاتوری و سرکوبگری رژیم اسلامی متوجه تشکل یابی و قدرت گیری کارگر و کمونیسم در جامعه است٬ میتوان به تشکل های حزبی و توده ای کارگری شکل داد؟ آیا چنین توقعی یک تناقض واقعی نیست؟ این مساله در دوره های انقلابی در جامعه چه شکل و وضعیتی به خود میگیرد؟

آذر ماجدی: در تحلیل نهایی، دلیل اصلی وجود دیکتاتوری خشن بورژوازی سرکوب طبقه کارگر است. ما شاهدیم که حتی در جوامعی که دموکراسی پارلمانی در آنها حاکم است، چگونه دولت آماده است تا اعتصاب و اعتراض کارگری را با خشونت سرکوب کند. اعتصاب معدنچیان در دهه ۸۰ میلادی در انگلستان یک مثال بسیار زنده این مساله است. مقابله پلیس با اعتراضات کارگری در یونان در همین دوره اخیر یک گواه دیگر است .

در کشورهای تحت دیکتاتوری خشن بورژوایی، مانند ایران، هر نوع اعتراض کارگری ممنوع است و با سرکوب خشن پلیس مواجه میشود. اما علیرغم این شرایط ما شاهد هستیم که در بسیاری کشورهایی که در شرایط سیاسی مشابه قرار دارند، کارگران موفق شده اند تشکلات توده ای خود را، حال با محدودیت های بسیار، پا بر جا نگاه دارند. آمریکای لاتین و آفریقای جنوبی در دهه پیش از فروپاشی نظام آپارتاید نمونه های تاریخی این واقعیت اند. در ایران هم طی سه دهه اخیر کارگران در مقاطع مختلفی به تشکیل مجمع عمومی مبادرت کرده اند، بویژه در شرایط اعتراض و اعتصاب. اکنون مجمع عمومی بعنوان یک ظرف خودبخودی تصمیم گیری کارگران مطرح است. کارگران در شرایط اعتراض یا نیاز به تصمیم گیری سریعا گرد هم میایند تا در مورد مساله معین بحث و تصمیم گیری کنند .

بنابراین تشکیل مجمع عمومی یک امر محال و غیرممکن نیست. اگر بتوان تشکیل مجمع عمومی را به یک سنت درمیان کارگران تبدیل کرد، همانگونه که بطور مثال تشکیل اتحادیه های کارگری در کشورهای آمریکای لاتین به یک سنت بدل شده است، آنگاه در هر شرایطی میتوان آنرا تشکیل داد. در شرایطی که رژیم با یک سنت جا افتاده درون طبقه مواجه باشد، سرکوب آن برایش کار بسیار پیچیده تر و دشوارتری است. و تحقق این امر پیش از هر چیز از وظایف کارگران رادیکال – سوسیالیست و رهبران پیشرو کارگری است .

مجمع عمومی تشکل پایه ای توده ای طبقه کارگر است. شوراهای کارگری بر مبنای مجامع عمومی ساخته میشوند و به پیش میروند. به این معنا سازماندهی تشکل توده ای طبقه کارگر در شرایط دیکتاتوری و سرکوب امر سهل تری از سازماندهی کارگران در حزب کمونیستی کارگری است. احزاب کمونیست در شرایط دیکتاتوری بطور مخفی فعالیت میکنند و بخشی از کارگران رادیکال – سوسیالیست را در خود گرد آورده اند، اما گسترش عضویت حزبی در میان کارگران در شرایط سرکوب و خفقان امر ساده ای نیست .

در شرایط انقلابی، اما اوضاع تغییر میکند. یک تعریف شرایط انقلابی، تغییر توازن قوا میان مردم و رژیم، میان طبقه کارگر و نظام سیاسی است. در چنین شرایطی که کشمکش میان نظام سیاسی حاکم و توده ها اوج گرفته است، هم ایجاد و سازماندهی تشکلات توده ای کار آسانی تری است و هم جلب و جذب کارگران به حزب کمونیستی کارگری. فاکتورهای سیاسی اجتماعی در شرایط انقلابی کاملا تغییر میکند. نه تنها دیوار سرکوب و خفقان بشدت ترک برمیدارد و دیوار ارعاب فرو میریزد، بلکه توجه توده کارگران به سیاست و به مبارزه حزبی سیاسی بسیار بیشتر میشود. در چنین شرایطی حزب باید با تمرکز بیشتری به جلب و جذب کارگران به حزب بپردازد. ما بویژه باید بکوشیم که بخش اعظم کارگران رادیکال سوسیالیست را در حزب گرد آوریم. حزب باید به حزب سیاسی کارگران بدل شود. در شرایط انقلابی این امری کاملا ممکن است .

یک دنیای بهتر: تشکل حزبى طبقه کارگر چه جايگاهى دارد؟ آيا کارگران بدون حزب ميتوانند دراين تحولات به پيروزى برسند؟ ديدگاههاى متفاوتى هست که کارگران را از پيوستن به احزاب سياسى منع ميکند. ميگويند بويژه حزب سياسى کمونيستى نبايد براى کسب قدرت سياسى تلاش کند. رابطه تشکل توده اى و حزبى کارگران چيست؟ آيا کارگران نهايتا بايد سنديکا و تشکل توده اى شان را داشته باشند؟ آيا صرفا با برخوردارى از تشکل توده اى ميتوان به مصاف سرمايه دارى رفت؟

سیاوش دانشور: بعضى بحثهاى چپ جهان سومى بحدى غير جدى است که پرداختن به آن فقط وقت تلف کردن است. از طرف ديگر در اختناق سياسى مسائل واقعى آنطور که بايد مطرح نميشوند. وارونگى سرمايه دارى در جامعه اختناق زده تا سر حد توهمات مذهبى و احکام آسمانى پيش ميرود. متاسفانه بسيارى که سنگ کارگر را به سينه ميزنند ميخواهند کارگران را کت بسته به مسلخ بورژوازى ببرند. ببينيد همين کسانى که به کارگران نصيحت ميکنند طرف احزاب سياسى نرويد- البته منظورشان احزاب کمونيستى است- کارگران را دعوت ميکند تا با مطالبات "صنفى" پشت حاج آقا کروبى و موسوى سينه بزنند و يا با توليد بيشتر گردن حاجى پاسدار شکنجه گر "خودى و ايرانى" را کلفت تر کنند. کارگران را در توهم وعده "جامعه مدنى" و "تشکل کارگرى" که آخوند خاتمى قرار بود چراغش را روشن کند ميبرند اما همزمان به کمونيستها فحاشى ميکنند و براى فعال کارگرى پرونده سازى ميکنند. چرا؟ چون ميدانند اهداف ناسيوناليستى هم شاخه کارگرى ميخواهد. بالاخره "کارگران ميهن" بايد جان بکنند تا "عزت ملى" ايشان که ترجمه طول و عرض ثروت طبقه سرمايه دار در ايران است بيشتر شود! بايد "کارگران غيور وطن" فداکارى کنند٬ به کمتر راضى باشند٬ تا "توليد ملى" – اسم رمز توسعه سرمايه دارى و قدرت رقابت – راه بيافتد و روساى بهشت سرمايه دارى بتوانند در خارج پول خرج کنند. بالاخره بايد "کارگران مسلمان ايران" حقوق نگيرند٬ يا کم بگيرند٬ اضافه کارى کنند٬ در آلونک باشند٬ کليه شان را بفروشند٬ بچه هايشان تن فروشى کنند٬ تا يک مشت مسلمان مرتجع سرمايه دار آدمکش بتوانند قدرت جمهورى اسلامى را به رخ اين و آن بکشند. براى اين جماعت و طرفدارانشان کارگر منفرد و اتميزه و بيحقوق و غير متشکل و غير متحزب و سرکوب شده و تحقير شده بسيار بهتر است. براى اينها کارگر متشکل و متحزب و مدعى قدرت سياسى خطرناک است. ناگهان خروارى از عبارات "توتاليتر" و "خشونت نکنيد" و ادبيات ضد کمونيستى به رويتان پرت ميکنند. با زبانى با شما حرف ميزنند که گوئى از طالبان و خامنه اى و بوش و هيتلر بدتريد! اما همه اين حرفها و تلاشها مفت نمى ارزد و کارگر کمونيست و سوسياليست پشيزى براى آن ارزش قائل نيست.

اما در دنياى واقعى طبقات اجتماعى از طريق جنبشها و احزاب سياسى در جامعه و سرنوشت آن شرکت ميکنند. بورژوازى انواع حزب و سياست براى بالا تا پائين جامعه دارد تا قدرت و سلطه اش را حفظ کند. اگر جناحى نتوانست اهداف کل طبقه اش را پيش ببرد٬ امور را دست جناحى ديگر ميدهد اما نبايد دست کارگران و انقلابيون بيفتد. کارگران تاريخا اگر نقشى ماندگار در جامعه ايفا کرده اند از طريق مبارزات جنبش طبقه شان و احزاب کارگرى شان بوده است. طبقه بدون حزب و بدون جنبش سياسى و حزبى يعنى عدم حضور در جدال سياسى و يا نهايتا حضور بعنوان گروه فشار طبقه بورژوازى. بخش زيادى از اين نوع استدلالها تتمه آنتى کمونيسمى است که دست پخت دوره جنگ سرد است. آنتى کمونيسم يک سلاح دفاعى بورژوازى است. چه از دهان طبقه حاکم در آيد و چه از دهان گروه فشار چپش در جامعه. يک نمونه انقلاب ۵٧ است. کارگر دراين انقلاب از فداکارى و مبارزه و تلاش و اعتصاب و شورا و سنديکا چيزى کم نداشت. اما حزب سياسى نداشت. حزبى که نماينده طبقه در قلمرو سياست سراسرى باشد. احزاب چپ متفرقه ناسيوناليست و طرفدار آخوندها يا کمى چپ تر کم نبودند اما حزب سياسى کارگرى که بتواند در مقابل بورژوازى جنگ را به نفع طبقه کارگر و راه حل کارگرى تمام کند نداشتيم. نتيجه شکست و سرکوب و سه دهه فلاکت شد. آيا قرار است بار ديگر اين تجربه تلخ تکرار شود؟  

سوسياليسم و کمونيسم مانند ناسيوناليسم و ليبراليسم و محافظه کارى و مذهب٬ گرايشى اجتماعى و طبقاتى است. جنبش سوسياليستى تاريخا جنبش خود و نقد مشخص کارگرى خود را داشته و احزاب سياسى مختلفى را بيرون داده است. سوسياليسم کارگرى حتى بدون وجود يک حزب سياسى کارگرى و معتبر يک گرايش عينى و يک جنبش واقعى است که با اين وعظ هاى مذهبى گونه تاريک فکران بورژوا نه از بين ميرود و نه ميشود انکارش کرد. حزب کموينستى کارگرى حزب سياسى اين گرايش است. همانطور که جنبشها و احزاب طبقات دارا براى قدرت سياسى تلاش ميکنند٬ جنبش سوسياليستى و حزب سياسى طبقه کارگر هم براى قدرت سياسى تلاش ميکند. اين مسئله بسيار ساده اى است. يک بحث ميتواند اين باشد که کدام حزب کارگرى است و طبقه را بطور عينى نمايندگى ميکند. خوب٬ کم نداشتيم احزاب متفرقه بورژوائى که تابلوى کارگر و سوسياليسم را بر سر درشان آويزان کردند اما دنبال منافع بخشى از بورژوازى بودند و يا در ائتلافى با بورژواها به خاکريز سرکوب کمونيسم و انقلاب کارگرى تبديل شدند. صحبت برسر کمونيسمى مارکسى و کارگرى است. صحبت برسر کمونيسم کارگرى است. و گرنه احزاب سوسيال دمکراتيک در غرب و يا در دورانى احزاب پرو سويت هم به اين معنى که بخش عمده اى از کارگران را جلب کرده بودند "کارگرى" بودند. اما هدفشان و سياست شان خراشى به پايه و اساس سرمايه نميزد. ما در مورد کمونيسمى حرف ميزنيم که ميخواهد سرمايه و جامعه طبقاتى را برچيند. انتقادش به نظم موجود عميق و ريشه اى است. پايه اش جنبش اجتماعى طبقه کارگر عليه سرمايه دارى است و حزب سياسى اش حزب پيشروان اين طبقه بعنوان نوک فشرده اين جنبش عظيم است. کسى که ميگويد چنين حزبى نميتواند دست بقدرت سياسى ببرد٬ بايد جوابش را اينگونه داد که به شما ربطى ندارد٬ مبصر نميخواهيم٬ لطفا شما برويد حيات خلوت بورژوازى را آب و جارو کنيد!

حزب سازمان رهبرى پيشروان طبقه است که قرار است طبقه را در قلمرو سياست سراسرى نمايندگى کند و حضور جنبش سوسياليستى را براى توده اهالى ملموس و به يک انتخاب عينى و مطلوب تبديل کند. تشکل توده اى کارگرى سازمان توده اى طبقه کارگر است که منافع عمومى و اتحاد طبقه را در مقابل بورژوازى حراست ميکند. هيچکدام جاى ديگرى را نميتواند بگيرد و هيچکدام بدون ديگرى به جائى نميرسد.

تاريخا در ميان کارگران سنتهاى آنارشيستى و گرايشاتى که کارگران را از سياست دور ميکردند وجود داشته است. نقطه اشتراک اين گرايشات خلع سلاح کارگران از تحزب سياسى و تسليم آنها در مواقع بحرانى به بورژوازى بوده است. کارگران حتى اگر در تشکل هاى توده اى در مقياس يک جامعه هم متحد شوند٬ براى وارد کردن ضربه نهائى به اين نظام بايد جائى مانند حزب سياسى عمل کنند و از خود حزب سياسى بيرون بدهند. نميشود نقد ريشه اى به سرمايه و مناسبات سرمايه دارى داشت اما کارى به کار سرمايه و قدرتش نداشت. نميشود تبعيض و بيحقوقى و فلاکت را ديد و جنبشهاى انقلابى و ضد تبعيض را حول پرچم کارگران براى رهائى بسيج نکرد. کارگر يا بعنوان يک طبقه و بعنوان يک آلترناتيو در تحولات سياسى براى فتح قدرت سياسى ظاهر ميشود و يا تار و مارش ميکنند و دوباره بورژوازى کرور کرور رهبرانش را ميکشد و سازمانهايش را نابود ميکند. وانگهى جنبش کمونيستى طبقه کارگر بدهى اى به کسى ندارد. بورژواها را ببينيد که با انتخابات تقلبى و وعده هاى پوچ تر از پوچ بقدرت ميرسند و هيچکدام از اين منتقدين کارگران صدايشان در نمى آيد. دولت و قانون شان همه عليه طبقه کارگر است و به هيچ کسى پاسخگو نيستند. نه فقط در ايران اسلام زده و استبداد زده بلکه در آمريکاى دمکرات هم همينطور است. هر کارى ميخواهند ميکنند٬ به هر ميخواهند حمله ميکنند٬ پول از جيب کارگر درمياورند و به جيب سرمايه دار ميريزند و هنوز "عاليجنابان" و "شخصيتهاى محبوب دمکرات" اند.

طبقه کارگر دولتى را سرکار مى آورد که شورائى است. اين جنبش فقط نميخواهد خودش را آزاد کند بلکه پرچمدار آزادى جامعه است. برخلاف بورژواها مالکيت را در انحصار اقليتى ناچيز نگه نميدارد و با لغو مالکيت اقليتى ناچيز مالکيت را به عموم برميگرداند. خوشبختى و رفاه و علم و سعادت و حق زندگى و حيات و پيشرفت و شکوفائى را "ويژه" کارگر نميداند بلکه به همه انسانها متعلق ميداند. کارگر و جنبش کموينستى کارگرى بدهى اى به تاريخ و به مبصران و مجيزگويان بورژوا ندارد. کارگر کمونيست و جنبش طبقاتى و حزبى اش شرافت تاريخ است. بحث تصرف قدرت سياسى٬ استفاده از ابزار دولت بمثابه يک وسيله بسط مبارزه طبقاتى در دوره انقلابى٬ و درهم کوبيدن مقاومت بورژوازى در مقابل برقرارى سوسياليسم٬ يک رکن اساسى کمونيسم مارکس و منصور حکمت و فشرده ترين بيان گذار از تفسير فلسفى جهان به تغيير انقلابى جهان است. معلوم نيست چرا همين چپ ناسيوناليست و گرايشات راست کارگرى با قدرت بورژوازى معضلى ندارند و حتى بخشا دنبال آن مى افتند اما وقتى بحث حزب کمونيستى کارگرى است همه مبصر ميشوند و عملا با دور نگهداشتن کارگران از قدرت از "حق ويژه و انحصارى" بورژوازى دفاع ميکنند؟ در ايران خمينى و موسوى و خامنه اى و شازده ها و نوه هاى جبهه ملى ميتوانند در قدرت باشند اما کارگر و کمونيسم نميتواند؟ دوران اين بحثها گذشته است. کارگران بايد در ايندور صرفا براى پيروزى تلاش کنند و براى پيروزى سوسياليستى بميدان بيايند. هر کارى که ميکنيم براى رفع موانع اين آرمان بزرگ و انسانى است.

یک دنیای بهتر: سیاست سازماندهی توده ای حزب در محیط های کارگری راه اندازی جنبش مجامع عمومی کارگری٬ روتین کردن این مجامع و سازماندهی شوراهای کارگری است. اما تجربیات عمومی اعتراضات کارگری بعضا نشان داده است که مجامع عمومی عمدتا در شرایط اعتراض و اعتصاب کارگری شکل گرفته اند. با توجه به این تجربیات آیا نباید به فکر تشکل دیگر کارگری بود؟ مطلوبیت مجامع عمومی در این شرایط و شوراهای کارگری از این بابت در چیست؟ کدام تشکلات کارگری در این شرایط شانس بیشتری دارند؟ چگونه میتوان این تشکلات را در شرایط کنونی در سطح وسیع راه اندازی کرد؟ حلقه های گرهی کدامند؟ بر چه مولفه هایی باید تاکید کرد؟

علی جوادی: از تجربیات جنبش کارگری در شرایط حاکمیت یکی از شدیدترین و سرکوبگرایانه ترین استبدادهای سیاسی تاریخ الزاما نمیتوان به تئوری خاصی در زمینه مطلوبیت و یا مقبولیت سازماندهی مجامع عمومی و شورایی طبقه کارگر در جامعه در شرایط متفاوت دست یافت. با توجه به این ملاحظه اجازه دهید به سئوالات مطرح شده پاسخ دهم .

این واقعیتی است که مجامع عمومی کارگری عمدتا در شرایط اعتصاب و اعتراض کارگری شکل گرفته و برپا شده اند. در واقع یک ارزیابی عینی از اعتراضات کارگری بیانگر این حقیقت است که مجامع عمومی کارگری ظرف عمده و اساسی تشکل یابی و هدایت اعتراض کارگران در زمان اعتصاب و آکسیون کارگری بوده اند. و اگر در نظر بگیرید که رژیم اسلامی و سرمایه داری در ایران بنا به ادعاهای خود رژیم در ظرف شش ماه در سالهای گذشته با بیش از ۲۰۰۰ اعتصاب کارگری روبرو بوده است نتیجتا به سادگی میتوان به نقش و جایگاه حیاتی و غیر قابل انکار مجامع عمومی کارگری در مبارزه کارگر در جامعه پی برد. تا همینجا بسادگی میتوان برتری و مطلوبیت مجامع عمومی کارگری در پیشبرد امر اعتراض کارگر را هم مشاهده کرد. تا همینجا میتوان دید که هیچ تشکل دیگری در مقایسه با مجامع عمومی کارگری نتوانسته است به ابزار اصلی اعتراض کارگری در شرایط حاد اعتراضی تبدیل شود. سندیکا چنین خاصیتی ندارد و چنین خاصیتی را هم از خود بروز نداده است .

اما شاید گفته شود که شرایط "اعتصابی" الزاما قابل تعمیم به شرایط "متعارف" سیاسی نیست. در شرایط "متعارف" تشکلات سندیکایی و یا تشکل دیگری به غیر از مجامع عمومی روتین شده و شوراهای کارگری قابلیت دوام و یا پذیرش بیشتری از جانب رژیم اسلامی و یا بورژوازی بطور کلی داشته باشند. در پاسخ به چند مساله باید اشاره کرد. ما از هر تشکل کارگری علی العموم دفاع میکنیم. هر خشتی که کارگر در مبارزه خود روی هم قرار دهد سنگ بنایی قابل دفاع برای ما است. گوشه ای از تشکل و قدرت طبقه ماست. اما مساله بر سر سنت های سیاسی موجود در صفوف طبقه کارگر و مطلوبترین شکل اعمال اراده توده های کارگر چه در مبارزات جاری و چه در مبارزه بر سر قدرت سیاسی در جامعه است. با تاکید بر این ملاحظه باید گفت: نه رژیم اسلامی و نه سرمایه در شرایط کنونی جامعه ایران هیچگونه "انعطافی" نسبت به تشکلات مستقل کارگری نشان داده اند! واقعیت روشن است. رژیم اسلامی یک رژیم تا مغز استخوان ضد کارگر است. سرکوب تشکلات کارگری یک بخش مهم از تعریف شغلی این آدمکشان و غداره بندان اسلامی سرمایه است. از این رو تمام تشکلات کارگری بدون استثناء با سرکوبگری وحشیانه رژیم اسلامی مواجه اند. و مساله این است که اگر تشکلی قابلیت پایداری از خود در شرایط حاد و خطیر را نشان میدهد به طریق اولی نیز باید بتواند در شرایط "متعارف" نیز خود را بهتر سرپا نگهدارد. هیچ ویژگی خاصی در مجامع عمومی و شورا نیست که آن را به ظرف همیشگی و دائم اعتراض و تشکل و اتحاد طبقه کارگر تبدیل نکند. مساله ای اگر هست٬ به تناسب قوا میان کارگر و رژیم حاکم و قدرت اعتراض طبقه کارگر در جامعه برمیگردد. و تناسب قوا پدیده ثابت و استاتیکی نیست. بر حسب شرایط تغییر میکند. در هر شرایطی و در پس هر اعتراضی بعضا باز تعریف میشود. از این رو بنظر من مجامع عمومی کارگری روتین شده٬ شوراهای کارگری٬ مناسب ترین ظرف پیشبرد اعتراض و قدرتگیری کارگر در شرایط کنونی است. به این مجموعه باید قدرت عمل و انعطاف پذیری و اتکاء شوراهای کارگری بر ابتکار عمل و اراده جمعی کارگر را اضافه کرد .

اما مهمتر مساله قدرت سیاسی در جامعه در دوره انقلابی حاضر است. اینکه مساله قدرت سیاسی در جامعه به مساله ای مورد جدال تبدیل شده است٬ مورد تردید کسی نیست. جامعه به پا خواسته است. خواست سرنگونی و تغییر رژیم اسلامی در دستور عمومی جامعه قرار گرفته است. این واقعیتی است که دست اندرکاران رژیم هم به آن معترفند. در چنین شرایطی طبقه کارگر در عین حال نیازمند تشکل و ظرفی علاوه بر تشکل حزبی خود است که بتواند قدرت عمل کارگری را در جامعه و در صحنه جدال بر سر قدرت سیاسی به فاکتور مهمی در سرنوشت تحولات حاضر ترجمه کند. شوراهای کارگری و شوراهای محلات دارای چنین قابلیتی هستند. در عین حال نطفه های قدرت آتی و از اهرمهای حاکمیت کارگری در فردای تحولات سیاسی اند .

اما پاسخ به این سئوال که کدام تشکلات کارگری شانس بیشتری دارند در سطح پایه ای تری به این مساله بر میگردد که چه اهداف و تغییراتی مد نظرند. و در اینجا به سنتها و گرایشات متفاوت در صفوف طبقه کارگر میرسیم. اگر هدف فقط تلاش برای بهبود دستمزد کارگر تحت مناسبات سرمایه داری حاکم بر جامعه باشند یک مساله است ولی اگر مساله علاوه بر بهبود روزمره اوضاع زندگی طبقه کارگر تلاش برای نابودی مناسبات کارمزدی در جامعه نیز باشد٬ مساله و پاسخ چیز دیگری است. اما در هر صورت در شرایط فعلی به نظر ما جنبش مجامع عمومی و شوراهای کارگری مناسب ترین ظرف اتحاد و تشکل طبقه کارگر هستند
     
همانطور که بارها تاکید کرده ایم حلقه گرهی در شرایط حاضر برپایی مجامع عمومی کارگری٬ منظم کردن مجامع عمومی و شکل دادن به شوراهای کارگری بر مبنای مجامع عمومی روتین شده است. بدینمظور رهبران عملی کارگری و فعالین رادیکال – سوسیالیست کارگری باید پا پیش بگذارند. باید برای برپایی مجامع عمومی فراخوان داد. "بهانه ها" بسیارند. نباید منتظر اعتصاب و یا یک آکسیون کارگری شد. با تمام قوا باید دست به کار شد

یک دنیای بهتر: حزب اتحاد کمونیسم کارگری نقد ویژه ای بر تشکلاتی مانند "کمیته هماهنگی"٬ "کمیته پیگیری" و ... غیره داشته است. این جریانات را ابزار تشکل توده ای کارگری ندانسته و اصولا محصول کار آن ها را نه شکل دادن به تشکلات توده ای طبقه کارگر بلکه ایجاد سردرگمی و اغتشاش در صفوف طبقه کارگر ارزیابی کرده است؟ چرا؟ تفاوت این تشکلات با سایر تشکلات مانند سندیکاهای کارگری چیست؟

آذر ماجدی: کمیته هماهنگی و کمیته پیگیری و تشکلات این چنینی، تشکلات توده ای طبقه نیستند. اولا، این نهادها خارج از محیط کار و سوخت و ساز فعالیت کارگری و کارگران تشکیل شده اند. ثانیا، یک تشکل توده ای کارگری باید در واقعیت نیز توده کارگران را در برگیرد، در حالیکه این نهادها ربطی با توده کارگران ندارند.  اینها تشکلاتی هستند که به نیابت کارگران تشکیل شده اند. اینها ظرف تصمیم گیری روزمره کارگران درباره مسائل زیست و کارشان نیستند. لذا این تشکلات را نمیتوان با سندیکا های کارگری مقایسه کرد، چون از یک جنس نیستند. این تشکلات معمولا توسط تعدادی که عموما کارگر هم نیستند تشکیل میشوند، تا به گفته خودشان برای ایجاد تشکلهای توده ای کارگری تلاش کنند. "اما کارنامه عملی و فعالیت تاکنونی شان نشان دهنده پراتیکی خلاف این اهداف اعلام شده است." این تشکلات کاملا جدا از توده کارگران و محیط کارگری قرار دارند و فعالیت میکنند. خود این امر با فلسفه وجودی تشکلات توده ای در تناقض کامل است .

این نهادها بیشتر شبیه یک گروه سیاسی هستند تا تشکلات توده ای کارگری. این واقعیت که اینها اسم خود را تشکل کارگری میگذارند در نفس مساله تغییری بوجود نمیاورد. نیت تشکیل دهندگان آنها هر چه باشد، این تشکلاتی سیاسی هستند که به مسائل "صنفی" کارگران میپردازند. پراتیک تاکنونی اینها، علیرغم نفوذ بسیار ناچیزشان، دامن زدن به اغتشاش فکری و گیج سری در میان جنبش کارگری  بوده است. این تشکلات بجای تلاش برای تقویت و تحکیم وحدت و اتحاد در میان توده کارگران، به سکتاریسم و منافع گروهی دامن میزنند. به تمام این دلایل، نقش و تاثیر این نهادها در جنبش کارگری منفی است .

تلاش برای ایجاد تشکلات توده ای باید تلاشی برای تشکیل منظم و روتین مجامع عمومی در محیط کار باشد. تشکیل مجامع عمومی را باید به یک سنت پایدار در جنبش کارگری بدل کرد. بر مبنای این مجامع عمومی باید به ایجاد شوراهای کارگری مبادرت ورزید. اکنون شرایط برای ایجاد شوراهای کارگری هر روز مساعد تر میشود. کارگران پیشرو، و رادیکال – سوسیالیست باید اکنون بر امر تشکیل منظم مجامع عمومی و ایجاد شوراهای کارگری تمرکز کنند. از دل شرایط سیاسی ملتهب کنونی کارگران باید متشکل تر و متحد تر بیرون آیند. ایجاد شوراهای کارگری و جذب شدن به حزب اتحاد کمونیسم کارگری باید در دستور کادرهای حزب و کارگران رادیکال سوسیالیست قرار گیرد .

حزب قطعنامه ای در مورد این نهادها تهیه کرده است که در لینک زیر میتوان به آن دسترسی یافت :
http://www.wupiran.org/nashryeh_HTML/NO_85/qatname_dar_bare_commitehaye_kargari_final.html

 یک دنیای بهتر: برخی از فعالین کارگری مطرح میکنند که در شرایط حاضر شکل دادن به سندیکاهای کارگری راه عملی تر و سهل تری برای شکل دادن به تشکلات کارگری است. میگویند در شرایط حاد شدن اعتراضات کارگری میتوان این تشکلات را به شوراهای کارگری تبدیل کرد. برخی دیگر بر تشکلات مخفی و نیمه مخفی کارگری تاکید میکنند. نقد شما چیست؟ پاسختان چیست؟

سیاوش دانشور: خوب معلوم شده که نيست. سنديکاى اتوبوسرانى شرکت واحد و سنديکاى کارگران هفت تپه چه سرنوشتى پيدا کردند؟ رهبرانشان در زندان اند. سنديکا چه بسرش آمد؟ اسمى از آن هست و نميتواند همان فعاليت محدود سنديکائى را در جهت منافع کارگران هم پيش ببرد. واقعيت اينست که در کشورهائى مانند ايران نفس تشکل کارگرى مورد هجوم قرار ميگيرد. در کشورى که در صنايع مهم و کليدى اش حتى اجازه تشکيل شوراهاى اسلامى کار – که ارگانهاى پليسى حکومت براى شناسائى و اخراج و دستگيرى فعالين کارگرى اند – ممنوع است٬ چطور تشکيل سنديکا "عملى تر و سهل تر" است؟ تجريه اين سالها نشان داد که اين تز "سنديکا امکان دارد اما شورا امکان ندارد" اتفاقا شرايط را درک نميکند. بگذاريد بدوا اين نکته را روشن کنم که هيچ ابهامى باقى نماند و آن اينست که ما از هر نوع سازمانيابى و تشکل يابى مستقل کارگران دفاع ميکنيم. ما حزبى در مقابل تلاش کارگران براى ايجاد سنديکا نيستيم و همواره از تلاش کارگران واحد و نيشکر هفت تپه قاطعانه دفاع کرديم. اما سياست و خط ما جنبش شورائى است و بر محدوديتهاى جنبش سنديکائى در کشورى مانند ايران تاکيد داريم. 

اما پايه تحليلى و سياسى اين تز چيست؟ آيا در شرايط اختناق سنديکا عملى است و شورا نيست؟ آيا اختناق سنديکا را تحمل ميکند و شورا را تحمل نميکند؟ واضح است که اختناق هيچکدامش را تحمل نميکند و فلسفه وجود اختناق اينست که کارگر را اتميزه و منکوب کند تا سرمايه سودش را ببرد. اين آوانس دادن به اختناق است که گويا ميتواند با سنديکا کنار بيايد اما با شورا کنار نمى آيد. وانگهى تشکيل سنديکاها و قوام آنها بعنوان سازمانهاى کارگرى در هر کشورى تابع وجود گرايشى قوى در خود حکومت مانند سوسيال دمکراسى است که تاريخا با سنت تريد يونيونيستى پيوند نزديکى داشته است. در ايران سنديکاليسم افق رشد و گسترش و قوام يافتن ندارد چون ويژگى سرمايه دارى کشورى مانند ايران چنين امکانى را بطور مادى فراهم نميکند. اين بجاى خود که سنديکا و اتحاديه٬ برخلاف شوراها٬ از نظر ساختار سازمانى متکى به دخالت مستمر و مستقيم کارگران نيست و همه جا سنديکاها به يک نهاد بورکراتيک مافوق کارگران شکل دادند.

اما نکته "عملى بودن" سنديکا متکى به اميدها و توهماتى است که امروز ديگر تماما شکست خورده اند. در دوران خاتمى بحثها و وعده هائى براى کشيدن کارگران پشت جناحى از حکومت صورت گرفت. در چهارچوب قانون٬ و البته با اتکا به مفاد کنوانسيون سازمان جهانى کار که جمهورى اسلامى آن را امضا کرده٬ وعده تشکيل سنديکا داده شد. اين سياست هدفش اينبود که تلاش و مطالبه قديمى کارگران براى ايجاد تشکل کارگرى را اولا به تحرک و قدرت جناحى از حکومت گره بزند و ثانيا حمايت کارگران را پشت جمهورى اسلامى بياورد. قرار بود "چراغ سنديکا را آقاى خاتمى روشن کند"! وعده اى پوچ مانند هر وعده بورژواها بويژه در دوره انتخابات. همين دولت در عين حال يادش نرفت که با هر تحرک مستقل کارگران "قاطعانه" و "با زبان امنيتى" برخورد کند. سنديکاى واحد که روى طناب قانون از يکسو و استقلال تشکل کارگرى راه ميرفت مورد هجوم قرار گرفت و آن شد که ديديم. همين اوباش خانه کارگر که امروز براى موسوى يقه پاره ميکنند٬ آنروز با تيغ موکت برى و چماق در معيت نيروى انتظامى به دفتر سنديکا هجوم بردند و ميخواستند زبان منصور اسالو را از حلقش بيرون بياورند. منصور اسالو و رهبران سنديکا زندانى شدند و هنوز بخشا در زندان اند. سنديکاى نيشکر هفت تپه هم که با اتکا به همين سوراخ سنبه هاى قانون به اندازه کافى امضا جمع کرده بود و حتى راى کارگران را عليرغم انواع کارشکنى ها پشت خود داشت٬ همين سرنوشت را پيدا کرد. و شاهد بوديم وقتى سرکوب سران سنديکا شروع شد٬ گرايش تملق گو دست بدامن خامنه اى شد. توهم ايجاد سنديکا از طريق راه قانونى و با اتکا به جناحى از حکومت اساس بحثى است که ميگويد "در شرايط کنونى تشکيل سنديکا عملى تر و سهل تر است". معلوم شد که اين راه بيراهه است و کارگران فقط و فقط بايد به نيرو و قدرت مستقل خودشان متکى شوند.

و بالاخره اين بحث که سنديکاهاى امروز را در شرايط "حاد شدن مبارزات کارگرى" ميتوان شورا ناميد٬ شايد رجعتى به تجارب دوره شاه در صنعت نفت است. واقعيت اينست که آندوران مانع تشکيل سنديکاهاى دستگاهى و بدون خطر نميشدند. اين بماند که کارگران همواره اين موانع را دور ميزدند و تلاش ميکردند رهبران واقعى و مستقل خودشان را وارد سنديکا کنند. در انقلاب شوراهاى کارگرى همه جا تشکيل شدند و سنديکاهاى موجود عملا دنبال جنبش شورائى افتادند. اينجا دو مسئله اساسى است: اولا جمهورى اسلامى با داشتن تجربه حکومت شاه از همان ابتدا تشکلهاى کارگرى را کوبيد و اجازه هيچ نوع تشکلى را نداد. ثانيا امروز که ديگر مبارزات کارگرى "حاد" شده است. کى قرار است وقت تشکيل شورا برسد؟ واقعيت اينست در ايران نفس ايجاد تشکل کارگرى اعم از سنديکا يا شورا با معضل سرکوب و اختناق روبرو است. لذا مطلقا بحث اين نيست که آستانه تحمل بورژوازى در باره سنديکا بيشتر است و در باره شورا کمتر. دولت بورژوائى در ايران تحمل ايجاد سازمانهاى کارگرى را ندارد و بشدت آنها را سرکوب ميکند.

تشکل مخفى و نيمه مخفى کارگرى چطور؟ به نظر من کارگران حق دارند انواع تشکلهاى مخفى و نيمه مخفى را براى پيشبرد مبارزه شان بوجود بياورند. کارگران حق دارند و بايد لايه هاى مختلفى از تشکل و اتحاد را در صور مختلف ايجاد کنند. اما اگر بحث بر تشکل توده اى کارگرى است٬ ديگر اين احکام صدق نميکند چون تشکل توده اى کارگرى درست مانند مبارزه کارگرى براى احقاق دستمزد و مطالبات کارگران علنى است. سنديکاى مخفى٬ شوراى مخفى٬ بيمعنى و فرقه اى و مغاير با سوخت و ساز اعتراض کارگرى است. رهبران و پيشروان طبقه محافل و نهادهاى مختلف خود را در متن روابط طبيعى دارند و چه بسا بيشتر فعاليتهاى آنها علنى نيست. حتى وقتى يک اعتراض توده اى کارگرى شکل ميگيرد٬ همه لايه هاى رهبرى اين اعتراض علنى نيست. اما نفس تشکل توده اى کارگرى نميتواند مخفى و يا نيمه مخفى باشد. اگر باشد تشکل توده اى کارگرى نيست. قدرت کارگر در تشکل و اتحادى است که بميدان ميکشد. اگر اين اتحاد توده کارگران ناموجود باشد٬ تشکل توده اى کارگرى هم ايجاد نشده است. *